فرهامفرهام، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

روزهای زیبای کودکی

روزهای که گذشت

یادی از گذشته (کریر) فرهام جون سماجت میکرد که تو کریرش بشینه خیلی هم خوشش میامدجلوی تلویزیون نشسته داره کارتون میبینه . بدون شرح هههههههههههههههههه . هوراااااااااااااااااااا بلاخره موفق شدم سوار این دوچرخه بشم . هر نوع کار مهندسی پذیرفته میشود . مطالعه به همراه شرح دادن . قدم زدن تو برف حال و هوای داره !!!!!!!!   شانزده ماهگی آقا فرهام .عجله داره زود بلندشه و عکسشو ببینه . امان از این دندان درد ،نمیزاره شعر حافظمون بخونیم . فرهام ،یوسف ،دانیال دوتا داداش پسر دایی فرهام جون .این عکس قبل از یک سالگی . دانیال ،فرهام نحوه کشیدن نخ دندان از زوایای مختلف . ...
25 دی 1390

من

سلام گل پسری ، از روز یک شنبه کلمه ( من ) رو خیلی خوب بلدی و خیلی واضح بیان می کنی . اونروز بابا ازت پرسید پسر بابا کیه ؟ فرهام گلم جواب داد من .آنقدر با مزه گفتی ،ما هم شروع کردیم به سوال پرسیدن .عسل بابا کیه ؟ من .طلای مامان کیه ؟ من .و همینطور سوال از ما و جواب از آقا فرهام و همینطور (من ) افتاد تو دهنتو هر چی هم می خواستی می گفتی من من . فردای اون روز هم یه شاکار دیگه انجام دادی ( آفرین پسری ) دوربین عکاسی رو برداشتی و دادی به مامان و بعد رفتی دست گذاشتی زیر چونت و ژست گرفتی و من هم ازت عکس گرفتم و بعد هر وقت بهت می گفتیم فرهام ژست بگیر برای خودت ژست می گرفتی و ما هم ازت عکس مینداختیم .        ...
23 دی 1390

بازی در پارک

روز شنبه قرار بود ناهار بریم بیرون بعد از اینکه بابا از سر کار آمد سه نفری رفتیم ناهار بعدش رفتیم پارک از اونجای که شما هر وقت وسایل بازی تو پارک می بینی با دستت اشاره میکنی و میگی اه اه ،ما هم مجبور شدیم از ماشین پیاده شدیم و با اینکه هوا هم سرد بود شما رفتی به سمت وسایل بازی تو پارک و اول از همه به سراغ تاب رفتی و گفتی ( داب )          حسابی ذوق می کردی و بابا هم ازت عکس می گرفت و تو هم هی تو پارک میدوییدی آخه از فضای باز خیلی خوشت میاد و ما هم سعی می کردیم یجوری سرتو گرم کنیم و زود بریم آخه هوا خیلی سرد بود ولی تو هی راهتو عوض می کردی و اصلا به سمت ماشین نمی رفتی .امان از دست تو پسر شیطون . ...
23 دی 1390

خبر خبر

سلام دوست جونای فرهام جون . بلاخره وقت کردیم و عکسای پسر گلمونو آماده کردیم و الان در قسمت (از نوزادی تا یک سالگی) آماده است تا شما دوستای عزیزمون ببینید و یادگاریاتون برامون بزارید .خوشحال میشیم اگر خبری از خودتون بهمون بدید . دوستون داریم .  ...
22 دی 1390

از نوزادي تا يك سالگي

خنده هات ،گریه هات ،شیطتنتات ،همه و همه برامون جالب بود .روزهاي خوب و قشنگي رو پشت سر گذاشيم ،تجربيات زيادي كسب كرديم ،اتفاقات جالبی رو پشت سر گذاشتيم .حالا تصميم گرفتيم كه يه دوري به يك سال پيش بزنيم و خاطراتمون را تازه كنيم . پسر گلم فرهام جون امیدوارم که همیشه در تمام مراحل زندگیت شاد و پیروز باشی عزیز دل مامان و بابا .   يكسري عكس از دوران نوزادي تا يك سالگي رو گذاشتيم تا تجديد خاطره ي باشد .   بلاخره وقت کردیم و عکسای فرهام جونم آماده شد .                                پسر گ...
22 دی 1390

امان از دست این پسر

سلام ،سلام به همه دوستای خوبمون که میان به وبلاگ ما سر می زنن و از حال ما با خبر میشن و یه خبری هم از خودشون برامون میزارن و مارو خوشحال می کنن . تو این چند وقت پسر طلا خیلی شده بلا .آره یه چند وقتیه که این گل پسر ،آقا فرهام هر وقت عکس خودشو میبینه به خودش میگه طلا من و بابا هم دلمون برای این حرف زدنش غش میره .راستی یه چند تا کلمه دیگه هم یاد گرفته ،هر وقت تشویقش میکنیم و براش دست میزنیم و میگیم آفرین ،پسر طلا هم میگه آبلین. علاقش به آهنگ و موسیقی هم خیلی زیاد شده هم با دستش و هم با پاهاش آهنگ میزنه   و خودشو حسابی تشویق میکنه و با شنیدن هر آهنگ شاد پا میشه و میرقصه . چند روز پيش هم فرهام جون با باباش رفتن تو اتاقش و تفنگشو برداش...
15 دی 1390

نقاش كوچولو

فرهام جون به نقاشي خيلي علاقه نشان ميده و از يازده ماهگي مداد و دفتر به دستش داديم و از اون موقع شروع كرده به نقاشي . و هر وقتم دفترو مداد رنگياتو ميخواي ميگي چش چش و ما متوجه ميشيم كه آقا فرهام وسايل نقاشيشو ميخواد .الانا كه پسرگلم تسلطش تو مداد نگه داشتنم كه بيشتر شده و علاقش شديدتر خيلي دوست داره رو در و ديوار خانه نقاشي كنه... فرهام جون به نقاشي خيلي علاقه نشان ميده و از يازده ماهگي مداد و دفتر به دستش داديم و از اون موقع شروع كرده به نقاشي .و هر وقتم دفترو مداد رنگياتو ميخواي ميگي چش چش و ما متوجه ميشيم كه آقا فرهام وسايل نقاشيشو ميخواد .الانا كه پسر گلم  تسلطش تو مداد نگه داشتنم كه بيشتر شده و علاقش شديدتر خيلي دوست داره رو در و ...
5 دی 1390

پسرم بزرگ شده

قوربونت برم عزيز دلمممممممممم . ماشالله چند وقتي كه هر چي بهت ميگيم همه چيزو متوجه ميشي و هر كاري كه بهت بگيم برامون انجام ميدي .بپر بغل بابا ،كنترل تلويزيون رو برامون مياري ،كيف مامانو مياري ،اسباب بازياتو همشونو با اسماشون ميدوني و هر كدومو كه بهت بگيم مياري ،بوق ماشينتو همچين ميزني كه انگار عروسي خودته ايشالله عزيزم ،هر ميوه اي رو كه بهت بگيم بده ميدي و ... هزار هزار ماشالله به پسرم كه همه چيزو متوجه ميشه و به مامان و باباش با اين كاراش انرژي ميده اونم از دوهزار واتش ولي خدايش بيشتراز اينا انرژي ميده .امروزم از صبح كلمه ( بله)رو داشتم  بهت ياد ميدادم و تو فقط مثل هميشه بهم نگاه ميكردي و تو حافظت نگه...
5 دی 1390

چله (شب یلدا)

  یلدا طولانی ترین شب سال بر شما مبارک . یلدا ست بگذاریم هر چه تاریکی هست هرچه سرما و خستگی هست تا سحر از وجودمان رخت بربندد امشب بیداری را پاس داریم تا فردایی روشن راهی دراز باقیست. فرهام جان شب یلدات مبارک .   ...
1 دی 1390
1